شروع
به نام خدا
درود بر شما عزیزان و مهربانان
من رضا عزیزی هستم، خدمتگزار شما دوستان و همراهان عزیزم.
من در خانوادهای نیمهمذهبی به دنیا آمدهام و از همان دوران کودکی همواره در درونم خلائی را حس میکردم؛ خلائی که بعدها من را به سمت پوچانگاری هستی، انزوا، قضاوت، پرخاشگری، خودخواهی، خودبزرگبینی و… سوق داد.
همیشه در خلوتم به این فکر میکردم که چرا من اینگونه هستم؟ هیچوقت نمیتوانستم کارهایم را به انتها برسانم و در میانۀ راه کار را رها میکردم. همین مسئله باعث شده بود به فردی تبدیل شوم که دیگران میگفتند دمدمیمزاج و بلهوس است.
این مسائل باعث شدند بهشدت پرخاشگر شوم و این پرخاشگری، آهستهآهسته من را از دیگران دور میکرد. پس از مدتی کاملاً یک شکستخوردۀ روحیروانی بودم و تنها و در انزوا. فکر میکردم دیگران، خانوادهام، دوستانم، شهر و کشورم مقصر این مسائل هستند و به همین دلیل دوستان، شهر و کشورم و… را عوض کردم. اما طولی نکشید که باز همان اتفاقات گذشته تکرار شدند و حتی در زندگی زناشویی هم نتوانستم موفق باشم.
حالا من انسانی بودم که هیچکس تحمل ماندن در کنارش را نداشت، تا اینکه لطف خداوند مهربان شامل حالم شد و در سال 1382 با اعضای گروهی آشنا شدم که من را به سمت صلح بردند و به من یاد دادند هر اتفاقی که در زندگی من میافتد تجلی افکار و رفتارهای درونی من است و محیط پیرامون و هیچ شخص دیگری در این اتفاقات مقصر نیستند، بلکه مقصر اصلی خودم هستم و باید روی خودم تمرکز کنم تا بتوانم به پیروزی برسم.
زمانی که دستانم را بالا بردم و به خداوند عزیزم اقرار کردم که: «من در مقابل این افکار ناتوانم، پروردگارا خودت کمکم کن.» خداوند مهربان درهای رحمت خویش را بر روی من باز کرد و آهستهآهسته به فردی تبدیل شدم که سالهای سال بود دنبالش میگشتم. از همان زمان شروع کردم به مطالعۀ کتابهایی در زمینۀ خودشناسی و بعد از مدتی در دورههای خودشناسی و قوانین جذب بسیار زیادی شرکت کردم که استادان برجستۀ خارجی و ایرانی برگزار میکردند و تمام تلاشم این بود که این آموزهها را در زندگی خودم اجرایی کنم. زمانی که این تصمیم را گرفتم و قدم اول را برداشتم تازه به مفهوم شعر بسیار زیبای سالها دل طلب جام جم از ما میکرد/ آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد پی بردم. یا این بیت که: آب در کوزه و ما تشنهلبان میگردیم/ یار در خانه و ما گرد جهان میگردیم.
بله، و نتیجه همان شد که من میخواستم و زندگی من تغییرات شگرفی کرد؛ دیگر با چیزی سر جنگ نداشتم، حال روحیوروانیام بد نمیشد و بسیار راحت به هر آنچه میخواستم میرسیدم، آن هم در مدتی بسیار کوتاه. این بیوگرافی، بخش کوچکی از زندگی من بود. اگر طولانی و بیشتر توضیح نمیدهم به این دلیل است که شما عزیزان را خسته نکنم.
هدف این وبسایت انتقال تجربیاتی است که من با پوست و گوشت خودم لمس کردم و قصد دارم آن را به عزیزانی که آمادگی دارند تغییر کنند انتقال دهم. امیدوارم در این راه، با عشق و محبت، خدمتگزاری مورداعتماد برای شما عزیزان باشم .
دوستدار تکتک شما عزیزان
رضا عزیزی